عدالت
«اصـول خـلق نیـک آمـد عـدالت پس از وی حکمت و عفّت شجـاعت»
شرح گلشن راز، بیت۵۹۶، ص۳۹۲
«عدالت چـون شعار ذات او شــد نـدارد ظلـم از آن خلـقش نـکـو شـد»
همان، بیت۶۰۱، ص۳۹۷
لاهیجی گوید: عدالت یعنی مساوات، حد وسط. عبارت است از قرار دادن اشیاء در جای خود «وضع الشیء فی موضعه» و تصرّف به استحقاق است.[۸۷۰]
عدالت، حکمت، عفّت و شجاعت از فضایل اخلاقی می باشند که عدالت بر آن سه فضیلت اخلاقی که ذکر گردید مقدم شده است. تهذیب قوت نظری را حکمت»، تهذیب قوّت عملی را «عدالت»، تهذیب قوّت شهوی را «عفّت» و تهذیب قوت غضبی را «شجاعت» نامند.
«چون کمال قوّت عملی آن است که تصرّفات در آن چه تعلّق به عمل دارد، بر وجهی باشد که باید، و عقیل این فضایل مذکوره، تعلّق به عمل می دارد، از این جهت، عدالت موقوف بود بر حصول سه فضیلت
دیگر که حکمت و عفّت و شجاعت است».[۸۷۱]
دکتر سجّادی می گوید: در نزد سالکان طریقت، عدل بر دو گونه است: «یکی آن است که در استطاعت بنده درآید و یکی نه. امّا در استطاعت آید آن است که بنده را فرمودند : «ان الله یامر بالعدل»[۸۷۲] و « امر ربی بالقسط »[۸۷۳] این عدل، نقیض جور است که هر دو در توان بنده آید. امّا آن چه در استطاعت و توان بنده نیاید، راست داشتن دل است در مهر و دوستی با همه ی خلق».[۸۷۴]
از امام علی (ع) پرسیدند که عدل برتر است یا جود؟ امام (ع) پاسخ دادند: «دادگری چیزها را به جای خود می نهد، و بخشش آن ها را از جای خود بیرون می نماید و عدل نگاه دارنده ی همگان است وجود فقط به کسی بهره می دهد که به او بخشش شده پس عدل شریف تر و برتر است».[۸۷۵]
عرفان
«شـراب و شمع ذوق و نـور عـرفان ببین شـاهـد کـه از کس نیست پنهـان»
شرح گلشن راز، بیت۸۰۶، ص۵۰۷
نجم الدین رازی می گوید: «عرفان، ثمره ی قدم است ».[۸۷۶]
از دیدگاه لاهیجی عرفان به دو طریق میسّر است:
«۱- به طریق استدلال از اثر به موثّر و از فعل به صفت و از صفات به ذات و این مخصوص علماست.
۲- به طریق تصفیه ی باطن و تخلیه ی سرّ از غیر و تجلیه ی روح و این طریق معرفت انبیا و اولیا و
عرفاست و این نوع معرفت کشفی و شهودی ،غیر از مجذوب مطلق، هیچ کسی دیگر را میسّر نیست ؛ مگر به سبب طاعت و عبادت قالبی و نفسی و قلبی و روحی و سرّی و خفی».[۸۷۷]
دکتر سجادی نیز معتقد است که عرفان خود بر دو گونه یا دو بخش است:
«۱- عرفان عملی: عبارت است از سیر و سلوک و وصول و فنا
۲- عرفان نظری: یعنی بیان ضوابط و روش های کشف و شهود»[۸۷۸]
از دیدگاه دکتر فروهر، «رایج ترین مکتب و مرام و روش فکری که در بین تمام ملت ها شناخته شده است، روشی است که بـرای کشف حقایق جهـان و پیوند انسان با حقیقت، فقط به عقـل و استـدلال بسنـده
نمی کند، بلکه به نیروهای «ذوق» و «اشراق» و «وصول» و «اتحاد» تکیه دارد،و برای رسیدن به این مراحل از اعمال و دستوراتی استفاده می کند». … اصول و مبادی عرفان بر کشف و شهود استوار است و استدلالش، استدلالی اشراقی و شهودی می باشد، امّا گزارش و شرح و تفسیر آن بر مبنای زبان عقلی بنیان نهاده شده است.[۸۷۹]
دکتر زرین کوب می گوید: «عرفان، معرفتی است مبتنی بر حالتی روحانی و توصیف ناپذیر که در آن حالت برای انسان این احساس پیش می آید که ارتباطی مستقیم و بی واسطه با وجود مطلق یافته است. این احساس البته حالتی است روحانی، ورای وصف وجد که در طی آن عارف ذات مطلق را نه برهان، بلکه به ذوق و وجدان درک می کند».[۸۸۰]
عشق
«بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بـود زنّـار بستـن عقـد خـدمت »
شرح گلشن راز، بیت۸۶۵، ص۵۳۶
«ز عشقـش زاهـدان بیچـاره گشتـه ز خـان و مـان خـود آواره گشتـه»
همان، بیت۹۷۸، ص۵۹۱
شبستری معتقد است که خداوند متعال مظهر عشق و وحدت است و سر چشمه ی عشق حقیقی اوست.
زاهدان در طلب وصال معشوق ازلی هستند به همین علت از عشق او سر به بیابان طلب نهاده اند و از
خان و مان خویش آواره گشته اند و در جستجوی مرشد حقیقی می باشند.[۸۸۱]
از نظر نسفی عشق، به محبت مفرط اطلاق می شود. او عشق را، براقی برای سالکان راه طریقت و مرکبی برای روندگان راه الی اللّه معرفی می کند. [۸۸۲]
دکتر ستاری می گوید: عشق همچون شاهبازی است که سالک طالب را به عشق حقیقی پیوند می زند و در نگاه عارفان عشق مجازی پلی برای عشق حقیقی است، چون ذات و گوهر عشق یکی است و عشق مجازی در اثر صعود به عالم برین، والایش یافته و در خور پروردگار حقیقی می شود.[۸۸۳]
پیامبر اسلام (ص) فرمود: « عشق المجاز قنطره الحقیقه ».
عشق دو گونه است: ۱- عشق مجازی ۲- عشق حقیقی
در کتاب پندارهای یونانی آمده است که در قرآن کریم، سخنی از کلمه ی عشق به میان نیامده است امّا واژه ی محبت، در خلال آیاتی به کار رفته است: « و من الناس من یتّخذ من دون الله اندادا یحبّونهم کحبّ الله و الّذین امنوا اشد حبّا لله[۸۸۴]» یعنی: و از مردمان گروهی که برگیرند جز خداوند همتایانی و دوستشان دارند مانند دوستی خدا و آنان که ایمان آوردند سخت ترند در دوستی خدا.[۸۸۵]
دکتر حیدری عشق را به شعله ای تشبیه می کند که چون در دلی شعله ورگردد، جز معشوق، همه چیز را می سوزاند و فانی می کند و کم کم کثرات و تعینات را به وحدت مبدّل می سازد، و همه چیز را در یگانه مطلق هستی محو می گرداند. «عشق در تمام موجودات ساری است و این عشق است که مایه ی تحول و تحرک همه ی اشیا و موجودات است، احساس نقص و شناخت آن در خود و درک کمال در غیر، مایه ی طلب کمال است، عشق اساس و بنیاد هستی است و جنب و جوش عالم از برکت وجود عشق است».[۸۸۶]
عشق مجازی از عشق حقیقی شعاع و نور می گیرد و کسی که از آن بهره ای نبرده باشد، در واقع خود را از معدن عشق حقیقی محروم ساخته است.
عشوه
«به غمـزه چشـم او دل می ربـاید به عشـوه لعل او جـان مـی فـزایـد»
شرح گلشن راز، بیت۷۵۳، ص۴۸۲
عشوه، به معنای فریبندگی است و به تجلّی جمالی حق تعالی اشاره دارد. [۸۸۷]
عصا
«ره دور و دراز است آن رها کـن چو موسی یک زمان ترک عصـا کن»
همان، بیت۸۱، ص۴۹
«عصا و رکوه و تسبیح و مسـواک گرو کـرده به دردی جملـه را پـاک»
همان، بیت۸۵۰، ص۵۲۹
لاهیجی اظهار می کند که «عصا» از ابزار و آلات صوفیان و زاهدان می باشد.[۸۸۸]
برتلس می گوید: «دلیل و مقدمات نظری را عصا نامند».[۸۸۹]
در ادبیات عرفانی، عصا در معنای دیگری به کار رفته است. عرفا معتقدند که کنایه از عشق و محبت به ذات خداوند بزرگ است که آن تکیه گاه سالک الی اللّه می باشد.[۸۹۰]
عزیزالدین نسفی بیان می کند که: «عشق عصای موسی است و دنیا، ساحر می باشد و همه روزه در سحر و جادوست و همه روزه خیال بازی می کند و مردم را فریفته ی خود می سازد»[۸۹۱].
فرهنگ اصطلاحات عرفانی گلشن راز و شرح آن ها بر اساس کشف المحجوب، ...